خبرگزاری مهر؛ گروه مجله – جواد شیخ الاسلامی: حتماً بارها شده که تصمیم گرفتهایم از امروز، این هفته یا ماه آینده ورزش کنیم، تفریح کنیم، کوهنوردی کنیم ولی همه این قول و قرارهای شخصی به در بسته تنبلی خورده و هیچ اتفاقی نیفتاده است. کم تحرکی یک بیماری پنهان و بسیار شایع در میان ما ایرانیهاست. آمارها میگویند بین ۵۰ تا ۶۵ درصد از ایرانیها بیماری کم تحرکی دارند. این بیماری که خود عامل بسیاری از بیماریها و مشکلات دیگر است، هیچ دارویی ندارد جز فعالیت و تحرک و نشاط فردی و اجتماعی. حالا تصور کنید در شرایطی که اغلب ما آدمهای سالم دچار کم تحرکی هستیم، فردی وجود دارد که با وجود معلولیت شدید جسمی حرکتی یکی از ماجراجوترین افراد ایران و جهان باشد. «سعید ضروری» همان کسی است که از او حرف میزنیم. ضروری فارغالتحصیل زبان انگلیسی، مؤسس و مدیر دارالترجمه ۲۴، عضو کمیته پارارفتینگ فدراسیون بین المللی رفتینگ و بسیار عناوین دیگری است که از گفتن آنها درمیگذریم.
سعید ضروری از آدمهای ویژه کشور ماست. وقتی به سایت و صفحه اینستاگرامی او مراجعه میکنید، با انواع حسها و تجربیات روبرو میشوید که روح و جسم شما را قلقلک میدهند. خود او میگوید ماجراجوییهایش «از اوج آسمان تا قعر دریا» را در برگرفتهاند و کمتر ماجراجویی است که انجام نداده باشد. این تجربیات وقتی ارزشمندتر و عجیبتر میشوند که بدانید او دچار معلولیت شدید عضلانی است و چالشهای زیادی برای فعالیت و تحرک و ماجراجویی دارد. در این گفتگو به تفصیل درباره تجربههای ماجراجویانه و نیز مسائل معلولین صحبت کردیم که با توجه به تجربیات و آشنایی او با این مسائل برای همه ما بسیار خواندنی و جذاب هستند، چرا که کمک میکنند زندگی را از دریچهای دیگر ببینیم و با ضعفها، کمبودها و موانع به نحو دیگری مواجه شویم.
سعید درباره معلولیتش میگوید: معلولیت من دیستروفی عضلانی است که مربوط به عضله و ژنتیکی است. این بیماری تحلیلرونده است و باعث میشود ماهیچهها به تدریج ضعیف شوند و تحلیل پیدا کنند. بنابراین من از اول این طوری نبودم، بلکه به تدریج اینطور شدم. من ابتدا راه میرفتم، بعد از عصا استفاده میکردم، بعد روی ویلچر دستی نشستم و الآن هم با ویلچر برقی کارهایم را انجام میدهم. در بچگی میتوانستم راه بروم، شاید میتوانستم حتی بدوم، میخواهم بگویم من راه رفتن را تجربه کردهام و تا پنجم دبستان این تجربه را داشتم، ولی همان موقع هم نمیتوانستم کیفم را خودم ببرم.
ماجراجویی از اوج آسمان تا قعر دریا!
به سعید میگویم حتماً «وقتی این بیماری شدت گرفت، ناامید شده بودی». میگوید: این حسها همیشه هست. کسانی که اینطور مشکلات برایشان رخ میدهد معمولاً از این نوع احساسات دارند و من هم مستثنی نبودم. اینها را در کتاب خودم کاملاً توضیح دادهام که اگر کسی بخواهد به صورت دقیق از حال و هوای من در آن سالها مطلع شود باید کتابم را بخواند. اما باید بگویم که من به صورت کلی روحیه ماجراجویی را از ابتدا در خودم داشتم، با این تفاوت که آن موقع شکلش فرق میکرد. من آن موقعها همیشه دنبال کشف و اکتشاف در سطح متفاوتی بودم؛ دنبال علم بودم و پیگیر کتابهای علمی و علوم زیستشناسی و فیلمهای مستند و اینطور چیزها. بعد که وارد دانشگاه شدم، ادبیات انگلیسی و آموزش زبان خواندم، و بعد از این که وارد فضای کار شدم و استقلال مالی و حرکتی پیدا کردم، دنبال این نوع سبک زندگی رفتم که الآن میبینید. الآن میتوانم به شما بگویم که از اوج آسمان تا قعر دریا ماجراجویی و سفر میکنم.
از سعید ضروری درباره کلمات «استقلال مالی و حرکتی» میپرسم و پاسخ میدهد: جابجا شدن یعنی پیدا کردن ارتباطات و دوستان جدید. همه اینها با جابجایی اتفاق میافتد. وقتی ما نتوانیم جابجا شویم نمیتوانیم ارتباط بگیریم، بنابراین منزوی میشویم و خیلی اتفاقات دیگر. من در دوران لیسانسم، یعنی زمانی که وارد دانشگاه شدم، از همان روزهای اول به چهار سال بعدش فکر کردم و گفتم وقتی که فارغالتحصیل شوم باید کار کنم و کار داشته باشم. با توجه به فضای آموزشگاهها هم میدانستم که نمیتوانم آنجا به عنوان مدرس کار بکنم. من آن سال یعنی سال ۸۵ دنبال این بودم که خوداشتغالی داشته باشم و آن موقع بود که من روی آموزش مجازی فکر میکردم. چون تازه اینترنت پرسرعت آمده بود و فضای مجازی داشت شکل میگرفت. فکر میکردم باید دانشگاه مجازی داشته باشم و تدریس بکنم و کار بکنم و غیره. در همان دوران تحصیلم نیز سعی میکردم با امکاناتی مثل چت و ویس کال و … با افرادی که دارای معلولیت بودند کار کنم و آموزششان دهم تا برای خودم تمرین بشود. همان موقع هم شاگرد خصوصی گرفتم و درآمد داشتم. درآمدم طوری که من ویلچرم را با پولهایی که از تدریسم درآوردم خریدم.
«با توجه به اهمیت تحرک و ارتباطات زیاد برای معلولین، آیا استفاده از ویلچر برقی را به همه توصیه میکنید؟». جواب میدهد: ویلچر برقی مال افرادی است که معلولیتهای خیلی شدید دارند. یعنی دستهایشان هم درگیر است و نمیتوانند از ویلچر دستی استفاده کنند. وگرنه کسی که مثلاً ضایعه نخاعی است، دستهایش سالم است و میتواند از آنها استفاده کند ویلچر برقی برایش مناسب نیست، چون ضعیفتر میشود. چون وقتی معلولیتی پیش میآید هرچقدر تحرکمان پایین بیاید ممکن است بیماریهای زمینهای بیشتری به وجود آیند. حالا اگر شما با استفاده از ویلچر برقی همان تحرک نسبی را هم پایین بیاورید، قدرت و قوت دستها هم تحلیل میرود و بدن ضعیفتر میشود. چون هیچ کاری نمیکنید و همه تحرکات خودتان را به دست ویلچر برقی سپردهاید. میخواهم بگویم که هر کاری باید طبق یک اصولی باشد.
ماجراجویی در شهر سختتر از ماجراجویی در آسمان و دریاست!
ضروری ادامه میدهد: به نظر من تنها کسانی باید از ویلچر برقی استفاده کنند که معلولیتهای شدید دارند و برای آنها حتی واجب است، چون باعث میشود سرکار بروند، ارتباطاتشان بیشتر میشود و غیره. ویلچر برقی یک مسافت هفت هشت کیلومتری به شما میدهد. شما میتوانی با ویلچر برقی هفت هشت کیلومتر حرکت کنی و برگردی. شما هر جای تهران که باشی با سه چهار کیلومتر مسافت میتوانی به یک ایستگاه مترو برسی. به شرطی که آن ایستگاه مترو درست باشد. به بیآرتی برسی، به شرطی که آن ایستگاه مناسبسازی شده باشد و تو بتوانی سوار اتوبوس شوی. یک ویلچر برقی عملاً، اگر شهرهای ما آماده باشد، خیلی از مسائل معلولین را حل میکند. اگرچه به خاطر افزایش قیمت خیلیها توانایی خریدش را ندارند. الآن قیمت یک ویلچر برقی از ۳۵ میلیون تومان شروع میشود و تا پنجاه شصت میلیون تومان میرسد که سازمانهای مربوطه حتماً باید در خرید ویلچر برقی برای کسانی که به آن نیاز دارند کمک کند.
سعید ضروری به عنوان کسی که با ویلچر خود انوع ماجراجوییها و چالشها را تجربه کرده، سختترین ماجراجویی با ویلچر را ماجراجویی در شهر میداند و میگوید: من یک چالشی دارم که میگویم به ویلچر بچسب؛ یعنی از ویلچرت جدا نشو. یعنی شهرها و همه امکانات ما باید طوری باشد که وقتی من روی ویلچرم هستم بتوانم از آنها استفاده کنم. یعنی من با همین ویلچر وارد اتوبوس شوم، وارد تاکسی شوم، کارهای اداریام را انجام دهم و … دقیقاً مثل جزیره کیش. ما در کیش تاکسیهایی داریم که میتوانی با ویلچر سوار آنها شوی و هرجایی که میخواهی از جمله اداره و موزه و هتل و رستوران و… بروی. در هیچ کدام از این مکانها من نباید از ویلچرم جدا بشوم. نباید وقتی من به پله میرسم یک عده من را بغل کنند و از پله رد کنند. من هم طبق همین چالشی که دارم و آن را به عنوان مانیفست خودم معرفی میکنم، آمدم و همه ماجراجوییهای خودم را روی یلچرم انجام دادم. من با ویلچر غواصی کردم، پرواز کردم، از ارتفاع پریدم و غیره. من کسی هستم که میگویم همه کار با ویلچرم انجام دادهام، ولی نمیتوانم در شهر سوار اتوبوس بشوم. من سختترین ماجراجوییها را ماجراجویی در شهر میبینم! ما در طبیعت هر کاری دلمان بخواهد انجام میدهیم، چون مدیریتش دست خود ماست، ولی در شهر متأسفانه بسیاری از استانداردها رعایت نشده و ما نمیتوانیم از آنها استفاده کنیم.