کتاب «زندگی ضروری» زندگینامهی سعید ضروری نیست!
«زندگی ضروری» آنطور که از عنوان جانبی آن برمیآید، باید زندگینامه سعید ضروری باشد. به منوال آنچه در کتابهای بیوگرافی یا اتوبیوگرافی با آن سروکار داریم، در نگاه اول انتظار میرود که با گزارشی بیطرفانه از توالی رویدادها و فعالیتهای او روبرو شویم. اما با خواندن نخستین بندهای کتاب، درمییابیم که با چیزی فراتر از این روبرو هستیم.
کتاب به طرزی کاملاً غیرمنتظره آغاز میشود و با شرحی دراماتیک از حادثه زلزله رودبار و منجیل، بهاصطلاح ادبیاتی، تور خود را پهن میکند و خواننده را به خواندن ادامه کتاب بسیار ترغیب میکند. در سراسر کتاب، نویسنده به صورتی هدفمند رویدادهای زندگیاش را «آنطور که خودش به آنها مینگرد» نقل کرده است؛ بنابراین ما با رویدادهایی که برای او رخداده روبرو نیستیم، بلکه بیشتر در معرض نگرش او به زندگی قرار میگیریم. در معرض اینکه او چگونه با این رویدادها مواجه شده و چگونه آنها را برای ایجاد و استحکام سبک زندگی مطلوب خود مورداستفاده قرار داده است.
در واقع نقل رویدادها و اتفاقات در این کتاب بیشتر کارکردی ادبیاتی و واسطگرانه دارند. به ما کمک میکنند که ماهیت جهانبینی نویسنده را درک کنیم و با آن همذاتپنداری کنیم؛ چیزی که به عقیدهی من هدف اصلی این کتاب است. بدین معنا که او تلاش میکند سبک زندگی و دیدگاه خود به زندگی را به خواننده ارائه کند و در این راستا از دادههایی کمک میگیرد و رویدادهای مشخصی را نقل میکند که مشخصاً به فهم هرچه بهتر این دیدگاه کمک میکنند. برایناساس، این کتاب را بی شک میتوان در حوزهی ادبیات گنجاند. جایی که جهان برساخته در متن کتاب، پیش از آنکه لزوماً در دنیای واقعی وجود داشته باشد، در ذهن نویسنده جاری است.
هر داستانی قهرمانی دارد، و قهرمان داستان زندگی ضروری، سعید ضروری نیست، بلکه نگرش و جهانبینیای است که او را واداشته که زندگی در لحظه، هدفمند بودن، ارتباط با انسانهای خوب را تجربه کند، نگرشی که ذرهذره در او شکلگرفته و باعث شده بتواند میان واژههای معلولیت و ماجراجویی، همنشینی خاصی ایجاد کند. این نگرش، چیزی است که در لایههای عمیقتر کتاب سعی شده به ما عرضه شود. بر این مبنا، داستان زندگی ضروری، فردمحور نیست. دربارهی همهی ماست، دربارهی ناتوانیها و چالشهای زندگی همهی ما. دربارهی زندگی ضروری همهی ما.
او در خلال شرح رویدادها، به طرزی ظریف و تأثیرگذار، جهانبینی خود را فروتنانه به ما عرضه میکند، بیآنکه حتی از این جهانبینی خود دفاع کند یا آن را به سایر نگرشها به زندگی برتری دهد. در خلال روایت او از تجربههای زیستهاش، او بیشتر در صدد است تا جهانبینیای را که حاصل این تجربههاست به ما عرضه کند.
سعید ضروری با نثری ساده و روایتهایی یکراست و عاری از هر دشواری زبانی، بهراحتی موفق میشود ما را در تجربیات زیستی خود شریک کند و به همان میزان که به همهی ما یادآوری میکند که در زندگی هر یک از ما، ناتوانیهایی وجود دارد، ما را به سمتی میبرد که بیهیچ مقاومتی بپذیریم که با وجود هرگونه محدودیت و ناتوانی در زندگی، همیشه راهحلهای کارآمدی وجود دارد که بهجای تمرکز بر ناتوانیها، اگر روی داشتهها و تواناییهایمان متمرکز شویم، زندگی بهتری را تجربه خواهیم کرد. از این منظر، بدون تردید این کتاب را میتوان در رسته کتابهای انگیزشی و خودیاری روانشناسی نیز جای داد.
با خواندن کتاب، درمییابیم که در نام کتاب، ایهام زیبایی نهفته است. در ظاهر با زندگینامهی سعید ضروری، زندگی ضروری، روبرو هستیم، اما در واقع ایده مرکزی کتاب، زندگی ضروری همهی انسانهاست. زندگیای که برای یکایک ما ضروری است.فارغ از میزان تواناییها و محدودیتهایی که با آن روبرو هستیم. او ما را ناخودآگاه به سمت این ایده سوق میدهد که همهی ما یک زندگی ضروری داریم که در کنار تمام جبرهای موجود باید آن را زندگی کنیم.
نویسنده: ایوب مرتضوی
روزنامه مردم سالاری – 26 بهمن 1399 – صفحه 9