تسليم يا تغيير
بازنمايي معلوليت در سريال بازی تاج و تخت
نويسنده: سعيد ضروري – روزنامه شرق
به تصويرکشيدن افراد داراي معلوليت در فيلم ها و سريال در طول تاريخ محدود به انسان هايي پليد و گناهکار بوده و همواره ارائه تصوير از معلوليت و نقص هاي انسان ها به شکلي نادرست صورت گرفته است. پرداختن به موضوع معلوليت به شکلي صحيح همان طور که حاميان حقوق معلوليت به دنبالش هستند، پديده اي نيست که بتوان به راحتي آن را روي پرده سينما مشاهده کرد. سريال بازي تاج وتخت يک مجموعه تلويزيوني آمريکايي به سبک خيال پردازي حماسي است که به وسيله ديويد بنياف و دي.بي.وايس ساخته شده و موضوع معلوليت در اين سريال به شکلي خاص بازنمايي شده است. اين موضوع به گونه اي موفقيت آميز بوده است که جايزه Media Access را در سال ٢٠١٣ از آنِ خود کرد. البته جوايز اين سريال بسيار زياد است. بازنمايي صحيح از معلوليت، افزايش آگاهي و نمايش توانايي هاي ديگر افراد معلول ازجمله دلايلي است که اين جايزه را به دست آورده و اين سريال بسيار دقيق به آن پرداخته است. در اين مجموعه افرادي که از نظر ظاهر داراي تفاوت هستند در چرخه قدرت و بازي تاج وتخت ها حضوري فعال و موثر دارند و مسئوليت هاي سنگين را بر عهده مي گيرند. نمايش تلاش جامعه براي به حاشيه کشاندن، تمسخر و ناديده گرفتن برخي شخصيت ها به دليل داشتن يا کسب معلوليت (سقوط از ارتفاع، قطع شدن دست و يا معلوليت هاي ارثي) در اين سريال چشمگير است و شخصيت هاي متفاوت داستان همواره در کنار ساير افراد و قهرمانان به شکلي متفاوت مي جنگند و اثرات خود را در سريال به خوبي نمايش مي دهند. در اين سريال شخصيت هاي داراي معلوليت انسان هايي گناهکار يا منزجرکننده نيستند، بلکه نقشي مشابه ساير افراد جامعه بر عهده دارند و اثرگذارند.
تمرکز بر ديگر توانايي ها
شخصيت هاي داراي معلوليت يا افراد با تفاوت هاي ظاهري در سراسر سريال حضور دارند. يکي از شخصيت هاي کليدي و مهم داستان ترايون لنستر (ايمپ) است که با وجود کوتاه قامتي، در داستان نقش بلند و اثرگذاري را بازي مي کند. در طول سريال بارها و بارها در رابطه با قضاوت ها و تحقيرهايي که از سمت پدر، اعضاي خانواده و ساير اشراف زادگان به او مي شود صحبت مي کند و اين در حالي است که موقعيت او به عنوان اشراف زاده و پسر پادشاه بودن بارها و بارها از دوران کودکي تا جواني ناديده گرفته شده است و او با تلاش هاي خودش به جايگاهي که به آن تعلق دارد، مي رسد. خانواده همواره او را مسئول مرگ مادر و نشانه ننگ خانواده مي دانند. او فردي عياش و خوشگذران است و مانند ساير اشراف زادگان که در مسند قدرت قرار مي گيرند دست به جنايت هاي مرسوم زمان خود مي زند و به عبارتي از نظر عمل تفاوتي بين او و ساير افراد قدرتمند وجود ندارد و تنها تفاوتش در قامت کوتاه است. او همانند ساير افراد در بازي قدرت شرکت مي کند و به دنبال سهم خواهي خود از قدرت است و همواره به عنوان انساني باهوش و مشاوري عالي نشان داده مي شود که مي تواند سرزمين ها و دشمنان خونين را با يکديگر هم پيمان کند و اين قدرت را دارد تا يک ارتش به او اعتماد کند. او براي کسب اين اعتماد از هوش و قدرت سخنوري اش بسيار بهره مي برد؛ درواقع از توانايي هاي ديگري که دارد به بهترين شکل ممکن استفاده مي کند. او نماد افراد داراي معلوليتي است که از جامعه طرد شده اما با اتکا به توانايي هايش مورد اعتماد سرزمين هاي مختلف قرار مي گيرد.
جامعه قدرت دوست
ايمپ در جامعه اي که توانايي فيزيکي و قدرت جنگاوري و کشت وکشتار حرف اول و آخر را مي زند با وجود محدوديت فيزيکي و جنگاوري مسئوليت ارتش را بر عهده مي گيرد و خود وارد کارزار نبرد و حتي به شدت مجروح مي شود. برادر ايمپ، سر جيمي لنستر که شمشيرزني بسيار ماهر است، در جريان اسارتش، دست راستش از مچ قطع مي شود تا توانايي اش را از منظر جنگاوري از دست بدهد و با تحقير ساير شواليه ها و افراد بلندمرتبه نظامي دشمن مواجه مي شود. او مدتي بعد که از اسارت رهايي پيدا مي کند براي جبران اين نقص خود شمشيرزني با دست چپ را تمرين مي کند و پس از مدتي مجدد به موقعيت بالاي نظامي بازمي گردد و رهبري جنگ هاي مختلف را بر عهده مي گيرد و در ميدان هاي جنگ ظاهر مي شود. برَن استارک از ديگر شخصيت هايي است که در دوران کودکي به دليل توطئه و سقوط از ارتفاع توانايي راه رفتنش را از دست مي دهد و از سرزمين پدري دور مي شود و توانايي خاصي در درک اتفاق ها و رويدادهاي گذشته و حال پيدا مي کند و به اصطلاح به او لقب «کلاغ سه چشم» داده مي شود. او به دليل معلوليتش مجبور است همراه «هودور» (مستخدمش که توانايي صحبت کردن ندارد) جابه جا شود و به سفري سخت و دشوار مي رود و خانه امني که در آن بوده است را به اجبار ترک مي کند. او کم کم متوجه مي شود که توانايي دريافت ارتباط با ذهن گرگش را به دست آورده و يک وارگ يا اسکينچينجر شده است. وارگ يا اسکينچينجر شخصي است که توانايي ورود به ذهن يک حيوان را دارد و مي تواند اعمال آن حيوان را کنترل کند. ماهيت افسانه اي و خيالي بودن سريال باعث مي شود اين توانايي «برن» باورپذير باشد چراکه در اين سريال عناصر مختلفي از حماسه و خرق عادت وجود دارد که عبارت اند از ارتش مردگان، اژدها و انسان هاي اوليه و غول پيکر که در بستر داستان باعث پرهيجان شدن آن مي شوند. او در فصل هفتم به سرزمين پدري بازمي گردد و صندلي چرخ دار چوبي برايش ساخته مي شود و به راحتي در منظر متحدان و فرمانده ها به عنوان شاهزاده حضور پيدا مي کند و نقص او باعث نمي شود از منظر عمومي دور بماند. «برن» درواقع شخصيت متضاد ايمپ است و بر عکس ايمپ که در ارتش دشمن قرار دارد از حمايت خانواده و اطرافيان برخوردار است و حتي مي توان او را فردي دانست که تسليم معلوليتش شده است و حتي اعتقاد دارد فردي که در اين وضعيت قرار دارد، نمي تواند از خود دفاع کند و نيازي به حمل خنجر ندارد. درواقع او نمايشي واقعي از افرادي است که تا حدي اسير معلوليت خود شده اند و اين ويژگي را در يکي ديگر از شواليه ها که به بيماري سنگي دچار مي شود هم مي توان ديد که در نهايت بهبود مي يابد و به زندگي بازمي گردد.
نقش هايي موثر و کليدي
در سراسر داستان افراد داراي معلوليت نقش هاي کليدي را در روايت داستان بر عهده دارند و نمايش خارق العاده اي از عادي سازي حضور معلولان در لايه هاي مختلف جامعه را نمايش مي دهند که روي پذيرش معلولان در جامعه به عنوان انسان هايي عادي ولي متفاوت اثر مثبتي دارد. بيننده هاي سريال در طول قسمت هاي مختلف، معلولان را انسان هايي عادي ولي با توانايي هاي متفاوت مي بينند که بر اساس نقاط قوتي که دارند مسئوليت هاي سنگين را با تلاش و زيرکي به دست مي آورند.
معلولان در اين سريال افرادي با نيازهاي انساني مشخص نمايش داده مي شوند و تفاوتي از اين نظر وجود ندارد و کمک مي کند جامعه افراد داراي معلوليت را به عنوان يک انسان متفاوت و توانمند ببيند که عواطف مشابهي دارند. تنوع معلوليت ها و توانايي هر شخصيت در اين سريال بسيار دقيق و زيرپوستي است و بيننده ياد مي گيرد در رابطه با توانايي اين افراد زود قضاوت نکند. شواليه ها و قهرمانان در اين سريال افراد بي عيب و نقص نيستند ولي بيننده ياد مي گيرد که به نقش افراد و توانايي آنها توجه کند و درواقع ظاهر متفاوت افراد تبديل به موضوعي عادي مي شود. آنها افرادي هستند که عاشق مي شوند و ترس ها و مشکلات خودشان را دارند و مانند ساير افراد اهداف و نقش هاي خود را در جريان داستان دنبال مي کنند.
حماسه اي در بازنمايي معلوليت
هرچند نقدهاي زيادي بر جنبه هاي مختلف اين سريال وارد شده، اما در بخش هاي مختلف جوايز مهمي را به دست آورده است. در فيلم ها و سريال ها عموما افراد داراي معلوليت به اشکال مختلف در معرض ديد قرار مي گيرند که همواره مورد نقد حاميان حقوق معلوليت بوده اند و البته آثار مثبت زيادي تاکنون با رعايت حساسيت هاي موجود ساخته شده که در سال هاي اخير نسبت به گذشته تعداد اين آثار افزايش قابل توجهي داشته است. درواقع با بررسي فيلم ها و سريال ها افزايش آگاهي در رابطه با بازنمايي معلوليت و تفاوت ها را مي توان در فيلم ها و سريال ها به روشني درک کرد. در اين سريال هم بازنمايي معلوليت و نمايش چالش ها و مشکلات و برخوردهاي جامعه به خوبي به نمايش گذاشته شده و اين در حالي است که سريال و داستان در رابطه با معلوليت نيست و تمام مفاهيم به طور ضمني منتقل مي شوند.